تیروانپزشک سایمون وسلی یک بار گفت که هر بار که یک هفته آگاهی از سلامت روان برگزار می شد، روحیه او پایین می آمد. ما نیازی به آگاهی بیشتر مردم نداریم. ما نمی توانیم با کسانی که از قبل آگاه هستند برخورد کنیم.
با این حال، حتی زمانی که صفهایی در بیرون مطبهای روانپزشکی در اطراف این بلوک وجود دارد، آگاهی گسترش مییابد و گسترش مییابد. هفته بزرگ امسال که توسط بنیاد سلامت روان اداره می شود، از دوشنبه آغاز می شود. به گفته این بنیاد، موضوع آن اضطراب است، اختلالی که یک چهارم بزرگسالان را تحت تاثیر قرار می دهد – آماری که تا زمانی که توصیف آن را از این وضعیت بخوانید، به نظر می رسد که تقریباً به اندازه کافی گسترده به نظر می رسد که بتواند تجربه های انسانی را در بر بگیرد، به طرز باورنکردنی بزرگ به نظر می رسد.
بسیاری از چیزها می توانند منجر به احساس اضطراب شوند، از جمله فشارهای امتحان، روابط، شروع یک کار جدید (یا از دست دادن آن) یا سایر رویدادهای بزرگ زندگی. ما همچنین میتوانیم مضطرب شویم وقتی نوبت به کارهای مربوط به پول و ناتوانی در برآوردن نیازهای اولیهمان میرسد، مانند گرم کردن خانه یا خرید غذا».
بریتانیا مطمئناً بیشتر از گذشته آگاه است. تشخیصها گستردهتر شدهاند – بیشتر ما نسبت به یک دهه قبل غم و اندوه و استرس را بیماریهای روانی میبینیم. گفتار درمانی زبان را القا می کند: محرک، مرزها، فرافکنی، مراقبت از خود – بریتانیایی های لب بالا واژگان خود را گسترش داده اند.
این پزشکی شدن آهسته زندگی ما انتقادها را به خود جلب کرده است، اما نظرسنجی ها نشان می دهد که به نظر می رسد تأثیر مثبتی داشته است: تبعیض و واکنش های منفی به بیماری های روانی به طور فزاینده ای تابو می شوند. مردم احساس می کنند که می توانند بدون به خطر انداختن شغل، روابط یا زندگی اجتماعی خود به دنبال کمک مورد نیاز خود باشند. کمپین زمان تغییر بریتانیا که به مدت 14 سال تا سال 2021 اجرا شد، نشان داده شد که باعث کاهش «قابل توجه» در ننگ شده است.
اما پشت این خبر خوب چیز مهم تری نهفته است. آگاهی از سلامت روان محدودیت هایی دارد. در حالی که نگرش ها نسبت به شرایط خفیف تر و شایع تر سلامت روان مانند اضطراب، خلق پایین، استرس یا فرسودگی شغلی بهبود یافته است، اختلالات جدی تری مانند اسکیزوفرنی و روان پریشی بسیار عقب مانده اند. در واقع، وقتی صحبت از اسکیزوفرنی به میان می آید، به نظر می رسد که ما کمتر روشنگری می کنیم. مطالعه ای روی 10000 نفر در سه دهه منتهی به سال 2020 نشان داد که تقریباً با همه معیارها، انگ نسبت به این اختلال بدتر شده است. مردم نسبت به سال 1990 کمتر احتمال داشت که فرد مبتلا به اسکیزوفرنی را به عنوان هم خانه یا همکار بخواهند. آنها احساس ترس بیشتر و تمایل کمتری برای کمک داشتند.
تحقیقات دیگر این موضوع را تایید می کند. حدود 88 درصد از افراد مبتلا به بیماری روانی شدید می گویند که انگ را تجربه می کنند. تعداد کمی از مردم افرادی که مبتلا به اسکیزوفرنی هستند را برای شغل توصیه می کنند و حتی متخصصان سلامت روان نیز نگرش منفی نسبت به آنها دارند. در همین حال، مطالعه ای در ماه گذشته نشان داد که از هر سه نفری که با بیماری های روانی شدید زندگی می کنند، یک نفر مورد تبعیض قرار می گیرد.
چرا این سلسله مراتب؟ این نگرش های دو مسیره در همه جا وجود دارد. در حالی که تقریباً همه کارفرمایان اذعان دارند که در قبال سلامت کارکنان خود مسئولیت دارند و آگاهی از سلامت روان را ارتقا می دهند، حدود 15 درصد از کارمندان پس از آشکار شدن مشکل سلامت روان خود همچنان با اخراج یا تنزل رتبه مواجه می شوند. همچنین گزارشهای نگرانکنندهای وجود دارد مبنی بر اینکه برخی از بیماریهای روانی در حال اسلحهسازی هستند. ارتش بیشتر از منابع آموزشی و بهداشت روان «تاب آوری» خود استفاده می کند. با این حال، گزارشی در ژانویه ادعا کرد که اعضای زن نیروهای مسلح که همکاران خود را به تجاوز متهم میکنند، به منظور بیاعتبار کردن حسابهایشان، با اختلالات شخصیتی «تشخیص اشتباه» شدهاند.
پوشش رسانهای به علت مبتلایان به روانپریشی یا سایر مشکلات شدید سلامت روان کمکی نمیکند: جایی که آنها در اخبار ظاهر میشوند، اغلب با حوادث (نادر) خشونتآمیز مرتبط میشوند. و اگرچه روانشناسی و روانپزشکی در دهه گذشته صنعت فیلم را تحت تأثیر قرار داده اند – پس زمینه آسیب زا یک عنصر اساسی است – روان پریشی هنوز هم مطبوعات بدی پیدا می کند: این موضوع فیلم های ترسناک و داستان های قتل است. در همین حال، در ایالات متحده، روایتی که بیماری روانی را به خشونت اسلحه مرتبط می کند، توسط برخی از سیاستمداران مطرح می شود. پس از تیراندازی دسته جمعی در یک مرکز خرید در تگزاس در این ماه، گرگ ابوت، فرماندار جمهوری خواه، فشار برای کنترل اسلحه را با درخواست منابع بیشتر در زمینه سلامت روان کاهش داد و این مشکلات را به عنوان “علت اصلی” تعریف کرد.
این روایتها کجرو هستند: ارتباط بین خشونت و بیماری روانی در بهترین حالت ضعیف است. یک بررسی علمی اخیر در مورد این پیوند به این نتیجه رسید که، حتی اگر اختلالات روانپریشی و خلقی از بین بروند، “96٪ از اعمال خشونت آمیز همچنان رخ می دهد”. اما این انگ ادامه دارد.
بنابراین، اختلالات شدید سلامت روان بیشتر به کمپینهای بدنام کردن نیاز دارند، اما تعداد آنها کمتر است. موضوع هفته آگاهی از سلامت روان سال گذشته تنهایی بود. سال های گذشته طبیعت و سلامت روان، مهربانی و تصویر بدن را پوشش داده است. کمپین ITV’s Britain Get Talking در سال گذشته، بهداشت عمومی انگلستان هر ذهن مهم است، و NHS Help! این کمپین همه بر شرایط خفیفتر، مانند بدخلقی و مشکلات خواب تمرکز داشت و از مردم میخواست با اطرافیان خود صحبت کنند.
به نظر میرسد این کمپینهای آگاهی با گسترش مفهوم بیماری روانی به قلمرو تجربه مشترک – پیوند دادن احساسات اضطرابی به اضطراب، یا مرتبط کردن افسردگی با استرسهای زندگی روزمره، کار میکنند. محققان حدس می زنند که بهبود ثبت شده در نگرش ها به دلیل تصاویر کمتر شدیدی است که هنگام پاسخ دادن به سؤالات نظرسنجی به ذهن خطور می کند: اگر همه افسردگی را تجربه کرده باشند، انگ از بین می رود.
اما اینجا یک مشکل وجود دارد. ممکن است کمپینها بیماری روانی را «عادیسازی» نکرده باشند، آنقدر که این تعریف را به حدی گسترش دادهاند که شامل حال روانی نیز میشود.
اگر روش کاهش انگ این باشد که اختلالات سلامت روان را مرتبط و «عاقلانه» در نظر بگیریم، واکنشها به یک محیط استرسزا، بیماریهای خارج از حوزه تجربه رایج، مانند اسکیزوفرنی، کنار گذاشته میشوند. و با تعداد زیادی از افراد مبتلا به اضطراب و فرسودگی شغلی، این خطر وجود دارد که بیماران شدیداً از مکالمه خارج شوند.