این وسواس نسبت به «نخبگان جدید» ریشه های واقعی قدرت را پنهان می کند | کنان مالک

مندر سال 1956، سی رایت میلز، جامعه شناس تندرو آمریکایی، در عنوان کتابی درباره آنچه خود نام می برد، نوشت: نخبگان قدرت. او مشاهده کرد که نخبگان آمریکا یک “موجود اجتماعی و روانشناختی فشرده” را تشکیل می دهند که “بر جمعیت زیربنایی کارمندان و دستمزد دریافت می کنند” و “ارزش های” آن با ارزش های “طبقات پایین” “متمایز” است. او افزود: «همه پسران و دختران آنها اغلب بعد از مدارس خصوصی به کالج می روند. بعد با هم ازدواج می کنند… بعد از اینکه خوب ازدواج کردند، تصاحب می کنند، تصرف می کنند، تصمیم می گیرند.»

هفت دهه بعد، متیو گودوین، دانشمند علوم سیاسی بریتانیایی، به همین ترتیب در کتاب جدید خود نقاشی می‌کند. ارزش ها، صدا و فضیلت، تصویری از “نخبگان جدید” در بریتانیا. قلم موها آشنا هستند و از کار متفکران جامعه‌گرا و «پسا لیبرال» در سال‌های اخیر استفاده می‌کنند. بریتانیا «طبقه مسلط جدیدی» دارد که نهادهای آن را تسخیر کرده و «ارزش های فرهنگی به شدت مترقی» خود را بر بقیه ملت تحمیل می کند، همان طور که از غرایز محافظه کار اکثریت دور است.

در جزئیات، این پرتره ای است که میلز آن را تشخیص می دهد. گودوین می‌گوید: «هویت آنها به‌عنوان فارغ‌التحصیلان بلندپایه و بسیار موفق مؤسسات نخبه، «احساس وحدت بسیار مهم و بسیار جمعی به آنها می‌دهد» و «ارزش‌ها و وفاداری‌های جمعی آنها را شکل می‌دهد». این حس هویت جمعی «با شبکه‌های اجتماعی آن‌ها تقویت می‌شود که معمولاً با دیگر فارغ‌التحصیلان نخبه از دیگر دانشگاه‌های نخبه پر شده است. اغلب افراد نخبگان فارغ التحصیل جدید با اعضای نخبگان فارغ التحصیل ازدواج می کنند.

اینکه چنین پژواک هایی در طول دهه ها وجود دارد، نباید ما را شگفت زده کند. تصویر نخبگان متمایز و جدید، که با آموزش و ارزش‌هایش تعریف می‌شود، و بر سر مردم عادی ایستاده است، تاریخچه‌ای طولانی دارد که در طول قرن بیستم ظاهر شده است. ریشه‌های بحث معاصر درباره نخبگان جدید در دهه 1970 نهفته است. باربارا ارنرایش فقید در سال 1977 مقاله ای را به همراه همسرش جان منتشر کرد که در آن اصطلاح “طبقه حرفه ای-مدیریت” (PMC) را ابداع کردند. آنها استدلال می کردند که طبقه جدیدی از متخصصان تحصیل کرده دانشگاهی، از مهندسان و مدیران میانی گرفته تا مددکاران اجتماعی و تولیدکنندگان فرهنگ، ایجاد شده بود که از طبقه متوسط ​​قدیمی متمایز بود اما برای عملکرد سرمایه داری ضروری بود. Ehrenreichs امیدوار بودند که این طبقه بتواند برای اهداف مترقی بسیج شود. با این حال، آنها هشدار دادند که ممکن است “آنچه در نگاه اول ممکن است یک تناقض به نظر برسد: رادیکالیسم ضد طبقه کارگر” نیز منجر شود.

و بسیاری از چپ‌ها در سال‌های اخیر استدلال کرده‌اند که همین اتفاق افتاده است. یکی از سازش‌ناپذیرترین تحلیل‌ها درباره «رادیکالیسم ضد طبقه کارگر» در کانال آکادمیک آمریکایی کاترین لیو آمده است. محتکران فضیلت.

لیو با تکیه بر آثار ارنرایش استدلال می‌کند که PMC که در دانشگاه‌ها، اندیشکده‌ها و سازمان‌های غیردولتی مستقر است، به نخبه‌ای تبدیل شده است که «در ذائقه‌های خاص و تمایلات فرهنگی خود توجیهی برای احساس برتری تزلزل ناپذیر خود نسبت به مردم عادی طبقه کارگر می‌یابد. ”؛ یکی که «تاریک‌گرایی، بالکان‌سازی، و مدیریت گروه‌های ذینفع را به بازاندیشی دگرگون‌کننده نظم اجتماعی ترجیح می‌دهد». آنها به دلیل تمایلشان به جمع آوری فضیلت به عنوان وسیله ای برای افزایش ارزش خود، «احتکار کننده فضیلت» هستند. و آنها از بسیاری جهات مترادف با “نخبگان جدید” گودوین هستند.

پرتره لیو از PMC بسیار قابض‌تر و فوق‌العاده‌تر از هر چیزی است که گودوین تولید کرده است. با این حال، آن نیز واقع بینانه تر است. لیو وانمود نمی کند که احتکار کنندگان فضیلت یک طبقه حاکم جدید را تشکیل می دهند. به عنوان یکی از حامیان برنی سندرز، چیزی که خشم او را برمی انگیزد این است که آنها در برابر تغییرات واقعی اجتماعی ایستاده اند و سیاست طبقاتی را به دلیل آنچه که او «تخلف عملی» می نامد کنار گذاشته اند. و در جایی که گودوین استدلال می‌کند که تسخیر «بیداری رادیکال» جامعه در «ریشه‌های سیاست آشفته‌تر امروزی نهفته است»، لیو می‌داند که نخبگان جدید محصول، نه علت، آشفتگی سیاسی، پیامد از بین رفتن توده‌ها هستند. جنبش ها برای تغییر اجتماعی

با این حال، برای گودوین، نخبگان جدید «افرادی هستند که واقعا بریتانیا را اداره می‌کنند» که عمدتاً جانشین طبقه حاکم قدیمی «اشراف‌سالاران طبقه بالا، زمین‌داران و صنعت‌گران» شده‌اند. این ایده که گری لاینکر یا مهدی حسن یا سام فریدمن، روزنامه‌نگار بریتانیایی مقیم آمریکا، یکی از اعضای مؤسسه دولتی (که گودوین همه آنها را به عنوان اعضای اصلی نخبگان جدید بررسی کرده است) زندگی ما را بیشتر از ریشی سوناک یا اندرو شکل می‌دهد. بیلی، رئیس بانک انگلستان، به بیان مؤدبانه، زودباور است. به همین ترتیب، این پیشنهاد که کسانی که مسئول ریاضت اقتصادی، قوانین ضد اتحادیه های کارگری و تحمیل کاهش دستمزدهای واقعی بر پرستاران و کارگران راه آهن بوده اند، کسانی نیستند که واقعاً بر زندگی ما قدرت دارند، به طرز گیج کننده ای نزدیک بینی است. این موضوع نگرانی پسا لیبرالی را برای طبقه کارگر به عنوان عملکردی به اندازه ضد نژادپرستی «نخبگان جدید» آشکار می کند.

درست است که نسل جدیدی از متفکران و فعالان به تحکیم فرهنگی کمک کرده اند که بیشتر به تفکر هویت گرایانه و سانسورتر در دیدگاه آن است (هرچند فرهنگی که کمتر نژادپرستی است، برابری زنان را بیشتر می پذیرد و از همجنس گرایان استقبال بیشتری می کند). با این حال، اشتباه گرفتن آن با این ادعا که طبقه حاکمه جدید را تشکیل می دهد، به معنای داشتن درک ضعیفی از نحوه عملکرد قدرت و کجاست.

لیبرال‌ها در رسانه‌ها، اندیشکده‌ها و دانشگاه‌ها مطمئناً به شکل‌گیری گفتگوی ملی کمک می‌کنند. اما، باز هم، موضوع آنطور که گودوین پیشنهاد می‌کند، چندان ساده نیست. او به مطالعاتی اشاره می کند که نشان می دهد بیشتر روزنامه نگاران جناح چپ هستند. با این حال، پوشش رسانه‌ای و گفتگوی ملی در مورد، مثلاً، سیاست «قایق‌ها را متوقف کنید» یا طرح رواندا به سختی «جناح چپ» بوده است. برعکس، زبانی که زمانی به راست افراطی محدود می شد، اکنون توسط مفسران جریان اصلی مورد سوء استفاده قرار می گیرد. می‌توان استدلال کرد که شخصی مانند خود گودوین بیش از بسیاری از «نخبگان جدید» که به آنها اشاره می‌کند، بحث‌های عمومی را شکل می‌دهد.

یک دهه پیش، گودوین هشدار داد که رای‌دهندگان توسط «گروهی سمی و – صادقانه بگویم – از نظر اندیشان در جامعه ما که از کاشتن بذر بیگانه‌هراسی، اعتراض و تفرقه لذت می‌برند» به سمتی ارتجاعی کشیده می‌شوند. بهره برداری از موضوع مهاجرت امروز، گودوین از طرح اخراج رواندا و به محافظه‌کاران توصیه می‌کند که «برجستگی مسائل فرهنگی“. در آن تغییر می‌توانیم ببینیم که چگونه وسواس بیش از حد نسبت به «نخبگان جدید»، و تصدیق بسیار کم منابع واقعی قدرت اجتماعی و اقتصادی، کشش به سمت شکلی از سیاست ایجاد می‌کند که گودوین قبلی آن را «سمی» تشخیص می‌داد. “.

کنان مالک ستون نویس آبزرور است