Uالخاندرو مایورکاس، وزیر امنیت داخلی اس، پیامی برای مهاجران دارد که با صدای بلند و مکرر آن را تکرار میکند: «مرز ما باز نیست… جان و پسانداز خود را به خطر نیندازید» تا بدون دعوت به ایالات متحده پناهنده شوید.
اما برای میلیونها نفر، گرسنگی، خشونت و ترس با صدای بلندتر صدا میکنند. ناکارآمدی سیاسی و فاجعه اقتصادی مردم بسیاری از کشورهای نیمکره غربی را به سمتی سوق میدهد که جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا آن را «بزرگترین مهاجرت در تاریخ بشر» نامیده است که در آمریکای لاتین و فراتر از آن با همهگیری ویروس کرونا تشدید شده است.
افرادی که سرسختی دارند اما امکانات کمی دارند، سفری امیدوارکننده را بیشتر از طریق زمین به سمت مرز ایالات متحده و مکزیک انجام می دهند. اگر آنها شانس رسیدن به خاک آمریکا را شکست دهند، ممکن است بندری پیدا کنند – یا بیشتر دلشکسته شوند.
یسی اورتگا در اوایل ماه جاری هنگام صحبت با گاردین در پناهگاهی در ال پاسو، غرب تگزاس، در حالی که اودیسهای را که او، همسرش رافائل لوپز و پسر پنج سالهشان، ماتیاس، شش ماه را صرف ساختن آن کردهاند، بازگو میکرد، خفه شد.
اورتگا 24 ساله گفت که این خانواده در زادگاه خود ونزوئلا به نقطه اوج رسیده بود و بیش از 7 میلیون شهروند دیگر را که از سقوط اقتصادی و گرسنگی فراگیر کشور فرار کرده بودند، دنبال کردند.
ما هیچ گزینه ای نداشتیم. ما باید ریسک میکردیم.» مانند تقریبا یک سوم این مهاجرت، آنها ابتدا کلمبیای همسایه را امتحان کردند که خود ناپایدار بود و در میان سختی های پس از همه گیری در آخرین افزایش مهاجرت به سمت ایالات متحده نقش داشت.

اورتگا در یک آشپزخانه رستوران کار پیدا کرد و لوپز در یک کارخانه پلاستیک در مدلین کار کرد. او گفت، اما به عنوان مهاجر دستمزد کمتری دریافت می کردند، معادل 35 دلار آمریکا در هفته بین آنها، در حالی که یک کالای اصلی مانند شیر 3 دلار در لیتر بود و اجاره بها فلج کننده بود.
هنگامی که آنها نتوانستند وضعیت قانونی دریافت کنند و نتوانستند به سیستم مراقبت های بهداشتی یا مدرسه ماتیاس دسترسی داشته باشند، مانند بسیاری دیگر، کلمبیا را به مقصد ایالات متحده ترک کردند.
آنها از بیحرکتی و خطر عبور از جنگل جهنمی Darién Gap به پاناما جان سالم به در بردند و از آمریکای مرکزی و مکزیک عبور کردند، که مملو از خطر بود، بهویژه برای خارجیهایی که با بند کفش مهاجرت میکردند.
اورتگا گفت که خانواده از قاچاقچیان انسان استفاده نکردند. او گفت که چگونه در طول راه دو بار با اسلحه مورد دزدی قرار گرفتند، زیر بارانهای سیل آسا خوابیدند و شبهای سرد را تحمل کردند، تا جایی که میتوانستند به قطارهای باری میپریدند، مشاغل موقتی کار میکردند و برای خریدن غذا، آب و بلیت اتوبوس التماس میکردند. هر زمان که ممکن است پیاده روی کنید
در نهایت، آنها به سیوداد خوارز، در سراسر مرز مکزیک از ال پاسو رسیدند. پس از همه اینها، ماتیاس در حین بازی دست راست خود را شکست. اما خانواده ادامه دادند و به درب 40 در دیوار مرزی مرتفع رفتند تا خود را به ماموران گشت مرزی فدرال تسلیم کنند.
ابتدا از هم جدا شدند. اورتگا و ماتیاس در نیومکزیکو دستگیر شدند و لوپز 27 ساله به بازداشتگاهی در 85 مایلی دورتر در تورنیلو فرستاده شد که در دولت ترامپ به دلیل نگهداری کودکان مهاجر بدون همراه در اردوگاههای بازداشت شناخته شد.
آنها پس از حدود یک هفته از شرایط سرد و ناراحت کننده آزاد شدند و توانستند دوباره متحد شوند و پناهگاهی در ال پاسو پیدا کنند. هفته گذشته این سه به شیکاگو سفر کردند، جایی که آدرس تماس داشتند و منتظر مصاحبه با مقامات مهاجرت در ماه ژوئن بودند تا بدانند آیا آنها اجازه خواهند داشت از سیستم کامل پناهندگی در ایالات متحده عبور کنند یا اخراج شوند.
این خانواده قبل از لغو قانون مربوط به بیماری همه گیر عنوان 42 در 11 مه وارد ایالات متحده شد، که بسیاری از آنها را از درخواست پناهندگی منع کرده بود و در عین حال به برخی از خانواده های دارای فرزندان خردسال اجازه انجام این کار را می داد. پس از پایان این بلوک، دولت بایدن با این وجود “فرض عدم صلاحیت” را برای پناهندگی برای افرادی که به سادگی خود را در مرز تسلیم می کنند، مطرح کرد. این موضوع حامیان مهاجرت را خشمگین کرده است که محدودیت جدید را ممنوعیت پناهندگی می نامند. مهم نیست چه اتفاقی می افتد، اگر مقامات به این نتیجه برسند که آنها مهاجران اقتصادی هستند، تاس علیه اورتگا و خانواده اش بار می شود.
در گوشه ای از پناهگاه، خوزه اوکاندو 28 ساله ونزوئلایی، در کوچه ای روی یک تشک نازک با چند پتو روی زمین خوابیده بود.
او همچنین به همراه همسرش در کلمبیا زندگی می کرد، اما توسط اعضای یک باند ردیابی شد که به او گفتند که مادر فقیرش در ونزوئلا بدهی معوقه دارد و گفته بودند اگر آنها را پرداخت نکنند، هر دوی آنها را خواهند کشت.
ما همه چیز را از روزی به روز دیگر رها کردیم. زمانی نبود که بفهمم چرا این افراد از من میخواهند بدهیای را بپردازم که حتی نمیدانستم.» او به گاردین گفت.
آنها فرار کردند و با اتوبوس به مونتری در شمال مکزیک رفتند. در آنجا آنها در محدوده geofencing برای دسترسی به برنامه دولت ایالات متحده، CBP One در تلفن هوشمند، برای درخواست وقت پناهندگی ایالات متحده بودند.
اوکاندو گفت، آنها به مدت یک ماه هر روز تلاش کردند، اما نتوانستند قرار ملاقات بگیرند. بنابراین آنها به ماتاموروس رفتند، جایی که ریو گرانده بدنام جان خود را از دست داد و در 11 مه صحنه هایی از کودکان خردسال ترسیده را به نمایش گذاشت، برخی با طناب زدن و حلقه های بادی کوچک برای جلوگیری از غرق شدن آنها، به والدین خود در ساحل گل آلود رودخانه چسبیده بودند، در حالی که دیگران منتظر بودند. تا گردنشان در رودخانه، همه در سمت اشتباه سیم تیغ با سربازان آمریکایی که در آن طرف اسلحه میکشند.
اوکاندو و همسرش به سلامت عبور کردند، اگرچه او بازداشت شد و به مکزیک اخراج شد، در حالی که همسرش اجازه ورود پیدا کرد. او به یوتا سفر کرد تا به عموی خود بپیوندد – زیرا کسانی که ادعای پناهندگی داشتند باید به مقامات نشانی بدهند – و بعد از اوکاندو طول مرز تگزاس و مکزیک را طی کرد و اجازه ورود به ال پاسو را پیدا کرد.
حالا او یک کار نیمه وقت پیدا کرده است که در یک کارگاه ساختمانی بلوک ها را حمل می کند و برای یک بلیط اتوبوس پس انداز می کند تا به همسرش بپیوندد، زیرا آنها نیز منتظر مصاحبه پناهندگی هستند.
او به گاردین گفت: «سخت بود، اما اینجا احساس امنیت میکنم.
در همین حال، فابیولا کومتان، 45 ساله، پس از چندین دهه آزار فیزیکی توسط دو شریک سابق خود، در خاک ایالات متحده نیز احساس محافظت می کرد.

او گفت که آخرین نیش تهدید مرگ از سوی یکی از خواهرانش در زادگاهشان پرو بود که اخیراً به دلیل بدهی، به پلیس مراجعه کرد و مورد بی توجهی قرار گرفت و سپس توسط سه مردی که به درب خانه او آمدند و خواستار پرداخت پول شدند، تهدید شد.
قبل از ترک لیما برای پیوستن به گروه کوچکی از مهاجران عمدتاً ونزوئلایی که با هم برای امنیت زمینی به ایالات متحده سفر می کنند، او باید تصمیم می گرفت که کدام یک از فرزندانش را با خود ببرد.
او گفت که او به خطرات دارین و خطر اخاذی و تجاوز جنسی در مکزیک فکر کرد.
او در حالی که میگفت پسر شش سالهاش را برد و دختر نه سالهاش را با خواهر دیگری رها کرد، گریه کرد تا از خطر بیشتر تجاوز یا ربوده شدن محافظت کند.
او گفت: “قلب من تکه تکه شد، اما مجبور شدم او را ترک کنم تا به اینجا بیایم و فرصت بهتری برای همه ما پیدا کنم.”
او قصد دارد به نیویورک برود و روند پناهندگی را در آنجا طی کند. پسرش، لوئیس، با هیجان از رفتن به مدرسه و دیدن برف یک روز صحبت کرد.