مندر اواسط قرن بیستم، هری بلافونته در اوج سرگیجهآور شهرت خیرهکننده چند خط فاصله خود بود: این ستاره خوشتیپ، ورزشکار، کارائیبی-آمریکایی با صدای زیبای آواز کالیپسو در موسیقی و فیلم در اوج بازی خود بود. و سیاست او هنرمند میلیونفروشی بود که سبکهای موسیقایی آسان و احساسی و تصویری با پوست روشنتر او را برای مخاطبان سفیدپوست مقبول میکرد. اما این مانع از حضور شدید او در صفحه نمایش و تعهد شدیدتر به حقوق مدنی نشد. او دوست و رفیق پل رابسون و مارتین لوتر کینگ جونیور بود – و اتفاقاً موفقیت متقاطع او هرگز مانع از این نشد که او در معرض زشت ترین نوع تعصب نژادپرستانی قرار گیرد که شهرت او را نوعی نفوذ می دانستند. آهنگ افسانهای قایق موز او به همراه گروه کر فراخوان و پاسخگویی جذاب و جعلی “Day – O!” در واقع در مورد شیفت شب وحشیانه بارگیری موز در کشتی ها است، بخشی از تجارت استثمارگرانه که ریشه در امپراتوری دارد.
دوست و رقیب او سیدنی پواتیه (جای بحث در مورد اینکه دقیقاً چقدر رقابت دوستانه آنها واقعاً دوستانه بود وجود دارد) ممکن است در مسابقه تبدیل شدن به اولین ستاره سیاهپوست آمریکایی هالیوود از او پیشی گرفته باشد و شاید بتواند جاذبه ها را به طور طبیعی و مطمئن تر نشان دهد. اما بلافونته، با وجود تمام اجراهای نرمکنندهی پروتو-پاپ روی وینیل، مسلماً طبیعتاً پرشورتر بود. مهمتر از همه، موفقیت بزرگ او در فیلم با یک بازیگر کاملا سیاه پوست (البته با کارگردان سفیدپوست اتو پرمینگر) در کارمن جونز بود. در این فیلم در سال 1954، بلافونته با ستاره پر شور دوروتی دندریج در فیلم قبلی مشترکشان، جاده روشن (یک فیلم دبیرستانی با مدیر مدرسه، با پیش بینی جنگل تخته سیاه پوآتیه و به آقا، با عشق) شیمی روی صفحه نمایش ایجاد کرد. ).
سه سال بعد، در جزیره رابرت راسن در خورشید – اقتباس شده از رمان الک واو، برادر اولین – بلافونته عنوان ترانه جذاب و رویایی را خواند اما نقش دراماتیک تری را به عنوان عضو اتحادیه کارگری در داستان تخیلی داشت. جزیره غربی هند، رویارویی با طبقه حاکم استعماری سفیدپوست. بار دیگر، بلافونته با Dandridge بسیار دوست داشتنی انتخاب شد، اما رابط خطرناک ضمنی او با یک زن سفیدپوست با بازی Joan Fontaine است که با خانواده ای که مزرعه را اداره می کند، مرتبط است. این پیشنهاد جنسی بود که فیلم را از اکثر سینماهای جنوب ایالات متحده بیرون کشید.

در اواخر دهه 1950، فیلم Odds Against Tomorrow اثر رابرت وایز کمیاب ترین چیز بود: یک نوآر با بازی یک مرد سیاه پوست. بلافونته اینگرام، خواننده باشگاهی با بدهی های فلج کننده بود که در کنار یک جنایتکار حرفه ای و نژادپرست سرسخت، نقشی که رابرت رایان بازیکن کهنه کار ایفا می کرد، برای کمک به سرقت از یک بانک سرگردان بود. بلفونته در دو جنایت سفید/سیاه که هالیوود اغلب در کنار دادن یک شخصیت سیاهپوست در شرایط معاصر ایالات متحده به مصلحت میدانست، این یک جفت لذت بود. انتخاب بلافونته به عنوان خواننده در داستان، قدرت و سبکی دارد.
اما شاید عجیبترین اما متمایزترین نقش بلافونته در فانتزی علمی تخیلی پسا آخرالزمانی «دنیا، گوشت و شیطان» در سال 1959 بود که در آن او برتون است، مهندس معدن که مایلها زیر سطح زمین پس از غار فاجعهبار به دام افتاده است. . اما او از تأثیرات یک فاجعه اتمی در امان مانده است و هنگامی که سرانجام به سطح زمین می رسد، برتون در می یابد که ظاهراً تنها انسانی است که زنده مانده است – به جز یک زن سفیدپوست و یک مرد سفیدپوست، که در نهایت با آنها زندگی سورئال اما جذابی دارد. مسابقه برای محبت های زن
و به این ترتیب بلافونته خود را در یک فیلم کاملاً جسورانه «چه میشود» میبیند: آخرالزمان تنها راه قابل قبول کردن ایده عشق بین نژادی است، و با این حال حتی در اینجا نیز نژادپرستی و پارانویای مردان سفید سر آن را بالا میبرد. ساختن این سناریو برای رقابت جنسی به نوعی الهام گرفته شده است، اگرچه این قطعنامه کمی رام است. از جهاتی، این فیلم آیندهنگر نقش او را در مقابل جان تراولتا در فیلم فانتزی مسابقهای بار مرد سفید از فیلمساز ژاپنی دزموند ناکانو پیشبینی میکرد، که در آن بلافونته پلوتوکرات با موقعیت ممتاز در دنیای ضدسفید و تراولتا است. کارگر سفیدپوست کارخانه که با دیدن تصادفی همسر رئیس در حالتی که لباس درآورده است، دچار مشکل می شود – یک لمس طنز عجیب اما زیرکانه.

با این حال، بلافونته مسلماً آزادی واقعی را به عنوان یک هنرمند سیاهپوست در فیلمها در رابطه با داشتن یک کارگردان سیاهپوست پیدا کرد – و این به خاطر خود پواتیه بود که خودش و بلافونته را در فیلم کلاسیک نادیده گرفته شده (و اکنون دوباره کشف شده) 1972 باک و پریچر، این زوج اجراهای فوق العاده ای را ارائه می دهند که با بوچ و ساندنس مطابقت دارد. بلافونته احتمالاً عملکرد حرفهای او بهعنوان رئیس فرصتطلب و دزد دورهگرد، ملقب به واعظ، بود که با مرزبان سرسختتر پوآتیه برای شکست دادن یک صاحب سفید قاتل تلاش مشترک میکند.
این فیلم، و پس از آن کمدی اکشن شنبهشب بالای شهر، که دوباره توسط پواتیه به همراه بلافونته در نقش هولم و گانگستر ناقص کارگردانی شد، به بلافونته سهم خود را در انقلاب سوءاستفادهگرانه بخشید و نشان داد که او میتواند چه بازیکن طنز سیاه و سرسختی باشد. ظرفیت او برای تهدید توسط رابرت آلتمن در شیرینی جاز دهه 90 خود در کانزاس سیتی مورد سوء استفاده قرار گرفت. پوشیدن صورت سیاه به عنوان لباس مبدل
همه اینها، و فیلمهای بعدی مانند حضور او در فیلم BlackKkKlansman اثر اسپایک لی، به یک حرفه سینمایی شگفتانگیز تبدیل میشوند، هرچند که شاید او هرگز نتوانست به یک نقش اصلی که مطابق با مشخصات موسیقی یا اهمیتش به عنوان یک مبارز سیاسی باشد، دست یابد. اما او یک وضعیت افسانه ای زنده به دست آورد: جنگنده، مرد سرسخت و قهرمان رمانتیک.