“من جوزی لارنس در راه عکاسی برای این مصاحبه ناراحت است، زیرا او اینجاست تا درباره یک فیلم جدی صحبت کند. از سوی دیگر، او دوست دارد یک دوشاخه برای بازی معمولی یکشنبهشب خود در فروشگاه کمدی لندن، جایی که 38 سال است بداههپردازی میکند و خاموش میکند. این تناقض یک واقعیت زندگی برای مجری است که هدیه شب جمعه تلویزیون برای او جایگاهی دائمی در قلب ملت ایجاد کرد و حرفه ای موازی را که در آن او به عنوان بازیگر کلاسیک شکسپیر و استوپارد در آن عالی بود، تحت الشعاع قرار داد.
مصاحبه به درخواست لارنس سر ناهار تمام شد، هرچند وقتی یک بشقاب ماکارونی بلند و جویدنی از راه می رسد، او لحظه ای وحشت زده به نظر می رسد که از آن نوعی سسی می چکد که واقعاً نمی خواهید برای عکاسی از جلوی شما پایین بیاید. او مثل همیشه زود آمده است و مدتی را در مغازهای قدیمی در همان نزدیکی کشته است، جایی که برای خودش یک لباس کت شیک خریده است. او با شور و شوق از روی صندلی خود می پرد تا آن را نشان دهد و با صدای بلند فریاد زد: «من در خرید لباس وحشتناک هستم – کمد لباس من پر از چیزهای قدیمی است که دوست دارم بپوشم. اما خندهدار است که وقتی شما نگاه نمیکنید اوضاع چطور پیش میرود.» او به دور از جلب توجه عمدی به خود، به نظر میرسد غافل از اینکه سایر مهمانداران ممکن است او را بشناسند.
فیلم جدید او به زیبایی دو طرف حرفه او را به هم پیوند می دهد. داستان یک زوج خواهر میانسال است که پس از مرگ مادر کاریزماتیک اما دشوارشان به خانه دوران کودکی خود بازمیگردند و تصمیم میگیرند خود را به یک چیدمان هنری تبدیل کنند. این فیلم به کارگردانی جان سندرز و با عنوان یک زن باهوش، بیش از 10 روز در یک مغازه کنجکاوی قدیمی در خانه ای در جزیره وایت فیلمبرداری شد و یک کاوش کاملا بداهه از سوگ، خاطره و پیوندهای خواهری است.
یک زن باهوش همچنین تحقق یک رویا برای لارنس و همبازی او، تانیا مایرز است که در کالج تئاتر با هم آشنا شدند و زمانی در یک خانه مشترک بودند، اما بیش از 40 سال طول کشید تا پروژه ای را برای همکاری با یکدیگر پیدا کنند. او توضیح می دهد که شوهر مایرز، استفن لو، نمایشنامه نویسی است که در گرفتن کارت سهام لارنس نقش بسزایی داشت، در روزهایی که بازیگران جوان از قراردادهای حرفه ای بدون عضویت در اتحادیه بازیگران محروم بودند.
او در باشگاههای منچستر مشغول کار کردن جورابهایش بود که لو تلفن زد تا از او بپرسد که آیا میخواهد در اقتباسی از افسانه رابرت ترسل از زندگی طبقه کارگر، با یک کارت سهام پرتاب شده، در نقش پسر جوانی بازی کند. موفقیت بزرگی بود، که او را با یک نماینده نیز راه اندازی کرد.

او در نمایش کمدی بداهه در شبکه 4 که در اواخر دهه 80 و 90 نام او را بر سر زبان ها انداخت، او تخصص ساخت آهنگ ها را در محل از کلمات و سبک های آهنگ پیشنهادی تصادفی ایجاد کرد. به عنوان مثال، “دوده وجهی” به سبک انجیل. در «زن باهوش»، خواهران با همراهی پیانولای قدیمی مادرشان یک دونوازی مادلین اجرا میکنند. اکثر صحنه ها در یک برداشت فیلمبرداری شدند. او میگوید: «از من پرسیدند که با چه کلیدی میخوانم و کلید را اشتباه دادم، بنابراین یا باید خیلی پایین میرفتم – اما تانیا داشت آن را میخواند – یا خیلی بالا. و من کاملاً به آن ضربه نزدم.» به دور از ایستادن بر حیثیت او و درخواست دوم، “من فکر کردم “این عالی است.” آن صدا مناسب نیست، لباس ها مناسب نیستند. من آدم بزرگی هستم که شراب او را دوست دارد – بدیهی است که بچه پدرم است تا مادرم.
گروه فیلم با پوشیدن لباسهای پر زرق و برقی که برای هیچ یک از بازیگران نمیدانستند، به هرج و مرج بداهه اضافه کردند، در نتیجه لارنس بهطور نامناسبی با بالاتنه پولکیدار، دستهایی که بیتوان بالای سرش تکان میخورد، میخورد. بخشی از فیلم را با لباسی که پشتش زیپ نمیبندد، سرگردان است. لورنس میگوید هدف این نبود که دو زن میانسال را مسخره کنند، بلکه نشان دادن زیبایی کوچک مادرشان بود. این که او چقدر سخت کار کرده است تا این وضعیت را حفظ کند، وقتی به رکاب های نوک تیز و غیر محتمل او فکر می کنند مشخص می شود.

در یک لحظه، لارنس رژ لب صورتی را که متعلق به مادر خودش بود، بیرون می آورد. من آن را در کیف آرایشم داشتم، بنابراین قبل از صحنه آخر آن را در لباسم گذاشتم و گفتم “این مال مومیایی است” و پوشیدم. هیچ کس نمی دانست که من این کار را خواهم کرد.» او به سرعت اضافه می کند که رابطه او با مادرش هیچ شباهتی به آنچه در فیلم به تصویر کشیده شده است، ندارد، اگرچه او و دو خواهر و برادرش – برادر و خواهر دوقلوهایی که 10 سال بزرگتر هستند – نیز پس از مرگ مادرشان جمع شده بودند تا خانه دوران کودکی خود را پاک کنند. ، بنابراین او انگیزه اجرای آن را درک می کند.
پدر آنها که برای بریتیش لیلاند در نزدیکی خانه آنها در وست میدلندز کار کرده بود و سالها قبل از آن مرده بود، آبجوساز خانگی بود و هنوز تعداد زیادی بطری در زیرزمین وجود داشت. “یک بطری خاص تنومند وجود داشت که هنوز پر بود، بنابراین به برادر و خواهرم گفتم، “روزی که ما رفتیم، بیایید این بطری را باز کنیم و روی سبزی پدر بریزیم و از خانه تشکر کنیم.” خانواده در یک دایره ایستاده بودند که برادرش آن را باز کرد. او آن را بو کرد و گفت: «فکر میکنم مشکلی نیست»، بنابراین همه ما کمی جرعه مینوشیدیم.»

هیچ سنت بازیگری در خانواده وجود نداشت اما خواهر و برادرهای او می دانستند که خواهر کوچکشان متفاوت است. «آنها گفتند به محض اینکه میتوانم صحبت کنم، در حال اجرای نمایش هستم. صبح در پشتی را باز می کردم و دوباره می بستم. آنها نمی دانستند چرا. و سپس آنها متوجه شدند که من به دوست خیالی ام اجازه ورود داده ام.” او دوست داشت به مدرسه نمایش در لندن برود، اما متقاعد شد که مدرک تحصیلی تئاتر را بگذراند زیرا این امکان را به او میداد که تدریس کند. او کالج هنر دارتینگتون در دوون را انتخاب کرد، «اصولاً به این دلیل که در حومه شهر و دوست داشتنی بود. من خیلی ساده لوح بودم.»
پس از ارتقاء خبرنامه
او به لهجه بلک کانتری خود آویزان شده است و می گوید: «وقتی به خانه برسم باید صدای من را بشنوی. بسیار گسترده می شود.» او به خانوادهاش نزدیک است و اغلب برمیگردد. اگرچه او اکنون یک قهرمان محلی با چندین درجه افتخاری است، اما ارزشمندترین افتخار او داشتن کامیونی است که به افتخار او توسط شورای ساندول نامگذاری شده است. نام آن فروزی لارنس است – اگرچه او تنها نیست، او می گوید. جولی سالترز نیز به نام جولی والترز همکارش میدلندر وجود دارد.
برای سه دهه، خانه او در شرق لندن بوده است، جایی که او با دو گربه نجات به نام های اریک مورکامب و گلندا جکسون زندگی می کند. “من ارنی را داشتم [Wise]اما متأسفانه او را از دست دادیم.» او قاطعانه مجرد و مشتاق وصال است. علیرغم تمام نقشهای اصلیاش در بسیاری از بزرگترین تئاترهای این کشور، از جمله گلوب، منچستر رویال اکسچنج و RSC – جایی که او جایزه بهترین بازیگر زن پگی اشکرافت را در نقش کیت در فیلم The Taming of the Shrew دریافت کرد – او با خوشحالی با یک نمایش سالانه همراه میشود. خواندن رویای یک شب نیمه تابستان در جامعه محلی. او تابستان گذشته با خوشحالی در توییتی نوشت: «از نشان دادن پایین خودم واقعا لذت بردم. او همچنین پوک، یکی از پری ها بوده است، و چند سالی است که به سادگی با وسایل کمک کرده است.
او اخیراً یک فیلم کوتاه در «خوشالعاده نیل گیمن» را به فهرستی از تیتراژهای تلویزیونی اضافه کرده است که شامل حضور در EastEnders و حضور مهمان در QI و Never Mind the Buzzcocks است.. او میگوید که دوست دارد بیشتر تلویزیون انجام دهد، اما فعلاً این اتفاق نمیافتد، تا حدی به این دلیل که در مورد کاری که میخواهد انتخاب کند، و تا حدودی به این دلیل که هرگز برای کار عجله نکرده است. ” یکی از شادترین خاطرات او مربوط به نمایش فیلمی است که در سال 1991 ساخته بود، آوریل طلسم. من اولین نمایش را در نیویورک و لس آنجلس انجام داده بودم و فرش قرمز مناسبی داشتم و لیزا مینلی را ملاقات کردم. اما هیچ چیز به اندازه تماشای آن در سینمای محلی با مادر و پدرش در دو طرف برای او اهمیت نداشت. “در پایان، وقتی اعتبارات بالا آمد، هر دو فقط دست من را فشار دادند.” او لبخندی بی عارضه می زند و می افزاید: «این فوق العاده بود. من خیلی خیلی خیلی خیلی خوش شانس بوده ام.»