مندر ایتالیای قرون وسطی، جوانی ثروتمند به نام جیووانی دی پیترو دی برناردونه، پسر یک تاجر ابریشم، هویت دنیوی خود را کنار گذاشت تا به واعظ سرگردانی تبدیل شود که در تاریخ با نام فرانسیس آسیزی شناخته می شود. با خوشحالی در فقر، ارتباط با طبیعت، صحبت با پرندگان، ستایش برادر خورشید و خواهر ماه، نسخه رادیکال و شاد مسیحیت او کلیسایی را که به یک سیستم قدرت و ثروت تبدیل شده بود، به چالش کشید.

برای باور به سنت فرانسیس نیازی به باور ندارید. فرانسیس با نامهای که به دوستش برادر لئو نوشت و در نمایشگاه شیفته گالری ملی درباره این شخصیت الهامبخش به نمایش گذاشته شد، قضاوت کرد، به همان اندازه که پرترههایش معصوم و شاعرانه بود. و دیدگاه او مانند 800 سال پیش فوری است، که در یافتههای شگفتانگیز از جمله نقاشی دیواری فمینیستی قرون وسطایی از Poor Clares، همانطور که فرمان فرانسیسکن زن نامیده میشد، و شاخ نقرهای که سلطان السلطان به فرانسیس به عنوان نماد صلح داده بود، دیده میشود. مالک الکامل.
سنت فرانسیس آسیزی توسط مدیر گالری ملی، گابریل فاینالدی، سرپرستی می شود. با در نظر گرفتن شغلش، او به طرز طراوت بخشی از اسنوبیسم هنری آزاد است. این نمایش احساسات و زیبایی هنری الهامبخش سنت فرانسیس را جشن میگیرد: گویی در کلیسایی به سبک باروک در ناپل پرسه میزنید، جایی که هنرهای عالی در میان شمعها، بخورها و مجسمههای وحشتناک شناور هستند. این شامل یک کمیک مارول با عنوان برادر جهان فرانسیس در میان نقاشی های ال گرکو و فرا آنجلیکو است. ابتدا فکر کردم: “چه چیزهای ناامیدکننده ای.” و آیا واقعاً نیاز است که مجسمه آنتونی گورملی که دستانش را باز کرده و به آسمان خیره شده است به استقبالمان بیاید؟ با این حال، این یک گنجاندن معتبر است، زیرا موضع قدیس شیفته در نقاشی بلینی را تکرار می کند.
این نمایشگاه شامل آثار واقعی است. عادت گونی قهوهای و کمربند کنفی که گفته میشود فرانسیس آن را بسته است، اینجا هستند که توسط کلیسای سانتا کروچه در فلورانس به امانت داده شده است. این پارچه مات با یک اثر هنری انتزاعی Sacco یا Sack محصول 1953 اثر آلبرتو بوری، که لایههای گونی فرسوده آن توسط یک دایره قرمز سوراخ شده است که میتواند کلاله خونی باشد، کنار هم قرار گرفته است.

بوری زمانی نمایشگاهی در آسیزی داشت و مجموعه های فروتنانه او راه را برای Arte Povera، جنبش هنری ایتالیایی دهه 1960 که مدرنیته فوق العاده پلاستیکی را رد کرد و در عوض مواد طبیعی و حتی زنده را وارد گالری کرد، کمک کرد. درست در قلب این نمایش، مجسمهساز Arte Povera، مجسمهساز «درخت در» در سال 2012 قرار دارد، تنهی چاق سرو با بخشی بریده شده از آن برای نشان دادن چیزی که شبیه یک نهال جوان است، هنوز تازه و حیاتی در اعماق پوست خستهی قدیمی.
این اثر هنری اکولوژیکی که ما را به همدلی با طبیعت در معرض خطر فرا می خواند، واقعاً با سنت فرانسیس هماهنگ است. در اومبریای قرن سیزدهم هیچ کارخانه یا اتوسترادایی وجود نداشت که طبیعت را ویران کند، اما همدردی او با موجودات دیگر سلسله مراتب مسیحی را که میگفت حیوانات برای منافع انسان خلق شدهاند، به چالش میکشد. متیو پاریس، هنرمند و وقایع نگار انگلیسی، در تذهیب دستنوشته ای که تنها دو دهه پس از مرگ او انجام شد، فرانسیس را به تصویر می کشد که برای صحبت با جمعی از پرندگان تعظیم کرده است. در نقاشی از سینا قرن پانزدهم اثر ساستا، ما می بینیم که چگونه او بین مردم گوبیو و گرگی که آنها را وحشت زده بود، برای آتش بس مذاکره کرد. پنجه گرگ را به آرامی تکان می دهد.
پس از ارتقاء خبرنامه

شما می توانید داستان سنت فرانسیس و هنر را به شیوه ای متعارف تر تعریف کنید. می توان بحث کرد که رویکرد مستقیم و شیوا او به زندگی و احساس طبیعت، رنسانس ایتالیا را آغاز کرد. جوتو نقاشی های دیواری داستان خود را کشید که بشریت جدیدی را به هنر آورد. اما به جای گزارش ضربه به ضربه از چگونگی تغییر تاریخ هنر این واعظ، این نمایش به بررسی چگونگی ترغیب او برای تغییر زندگی خود می پردازد. گداها، سری 2016 آندریا بوتنر از نقوش چوبی غول پیکر، شما را با تصاویر بدی از همنوعان نیازمند به چالش می کشد. در زمینه های دیگر، کار او به نظر من به طرز آزاردهنده ای پرهیزگار است، اما نمایشگاهی از هنر مذهبی کاملاً به او می آید.
کلیسا، البته، تقریباً از لحظه مرگ فرانسیس، خیانت کرده و در خود نگه داشته است. او به یک نماد تبدیل شد و رهیبان فرانسیسکن که قرار بود به کار او ادامه دهند، به زودی مانند دیگر دستورات فاسد شدند. در ضد اصلاحات قرن 16 و 17، زمانی که کلیسای کاتولیک خود را به عنوان یک ایمان عمومی برای مبارزه با پروتستان ها دوباره اختراع می کرد، سنت فرانسیس را به عنوان چهره ای از ذوب عرفان احیا کرد. که بزرگترین نقاشی را در اینجا ایجاد کرد.
کاراواجو 20 ساله بود و در خانه یک کاردینال در رم زندگی می کرد که سنت فرانسیس آسیزی را در خلسه نقاشی کرد. فرشتهای خوشقیافه در گهوارهای قدیس در حال غمگینی را در آغوشش میگیرد، در چیزی که ممکن است صریحترین نقاشی همجنسباز کاراواجو باشد – و لطیفترین نقاشی او. سنت فرانسیس در حالی که غرق می شود، واقعاً بدون سرنشین است و در آغوش فرشته می افتد. جوان الهی با محبت لطیف به او می نگرد. صورت ریش دار قدیس، رها شده از کلاه رهیبانش، مطمئناً مال کاراواجو است.
به نظر می رسد فرانسیس – یا هنرمند – دارای ننگ است، پدیده عجیبی که در آن ظاهراً یک عارف زخم های مسیح را دریافت می کند: انگشت فرشته بریده ای خونین در پهلوی قدیس، که همان جایی را که مسیح بر صلیب نیزه زده شده بود، بازتاب می دهد. فرانسیس/کاراواجو چنان با مسیح یکی می شود که رنج مصائب را تجربه می کند. با این حال او در آرامش است. این مرگ رهایی است، این صمیمیت یک نابودی است. کاراواجو عشقی بدون محدودیت را ترسیم می کند، اشتیاق برای تماس انسانی مردی که در خیابان های خشن رم به جنگ، تهدید و کشتن سوق داده شده است.
این شاهکار که از Wadsworth Athenaeum در کانکتیکات به عاریت گرفته شده است، نمایشگاهی جذاب را به قلمروهای متعالی می کشاند. رئیس قبلی گالری ملی، نیل مک گرگور، نمایش بزرگی را برگزار کرد که برای قدرت و شکوه هنر مسیحی بحث می کرد. فاینالدی دوباره بیان می کند که اینجا برای عصری جدید، به شیوه ای رادیکال تر و اجتماعی تر. من را تبدیل به حساب کن